
تاريكم و خيلي سرد حيرونم و پردرد
مثل عشقي پاك عاشقم وليكن ساكتم
تنم پر از هياهو اما بي حسو خاليم از تو
ميجنگم با تنهايي و غافل نشدم از تو

سکوت میکنم و فقط به چشمات نگاه میکنم
تا شاید موج غم را در چشمهای خیسم ببینی
که چطور از چشم هایم بارون دلتنگی میباره
وقتی در چشم هایم خیره میشوی و میگویی دوستت ندارم

دلتنگي چقدر سخت است سخت است كه كنارش نباشي
كه روي شونه هاي كسي سر بزاري كه شونه هاي او نباشد
سخت است طاقت اوردن در چهار ديواري كه بوي او را ميدهد
اري سخت است كه چشم هايت از ديدنش محروم باشد
نظرات شما عزیزان:
|