نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عیدت مبارک نفسم خدا کنه هر چی زودتر تو مال من بشی
عشقم ، عزیزم

 

من ... برای دوست داشتنت برای لمس دستانت برای نگاه در چشمانت برای بوسیدنت برای غرق شدن در آغوشت برای زندگی با خیالت برای زندگی با نامــت برای نجواهای عاشقانه در گوش ات از هیچ کسی اجازه نمی گیرم، حتی از خـــــــــــودت …

افسانه جون عیدت مبارک.

امروز دلــــــــم واسه داشتنت پر که نه...پر پر میزنه... واسه بودنت... بغل کردنـــت... اینکه سرمو بذارم روی شونه هات و دستاتو فرو کنی لای موهامو بگی: مال خودمی عشقم! آخ که با همین دو سه حرفت چقدر آروم میشم...
امروز دلــــــم خیــــــــلی تو رو میخواد.... خیـــــــلی.


[+] نوشته شده توسط آرسا در 18:12 | |







تا آخرین غروب دنیا دوست دارم

تا آخرین غروب دنیا دوست دارم امینم حتی اگه تو من رو دوستم نداشته باشی

 

 

 

دوباره بیچاره دل من تنها مونده
چشمام از تو چشمات چیزای بدی خونده
فهمیدی تموم زندگیم تو دستاته
حواسم بری و بمونی باز باهاته

دوباره بیچاره دل من تنها مونده
چشمام از تو چشمات چیزای بدی خونده
فهمیدی تموم زندگیم تو دستاته
حواسم بری و بمونی باز باهاته

بی تو میمیرم، بی تو میمیرم
وقتی تو پیشمی آروم میگیرم
بی تو میمیرم، بی تو میمیرم
وقتی تو پیشمی آروم میگیرم

تو منو دوستم داری و از دستم گریزونی
میخوام پیشم بمونی بگو چرا نمیتونی؟
نمیذارم بری به همین آسونی
تا ته قلب منو با گریه هات میسوزونی

بی تو میمیرم، بی تو میمیرم
وقتی تو پیشمی آروم میگیرم
بی تو میمیرم، بی تو میمیرم
وقتی تو پیشمی آروم میگیرم

دوباره بیچاره دل من تنها مونده
چشمام از تو چشمات چیزای بدی خونده
فهمیدی تموم زندگیم تو دستاته
حواسم بری و بمونی باز باهاته

بی تو میمیرم، بی تو میمیرم
وقتی تو پیشمی آروم میگیرم
بی تو میمیرم، بی تو میمیرم
وقتی تو پیشمی آروم میگیرم

تو منو دوستم داری و از دستم گریزونی
میخوام پیشم بمونی بگو چرا نمیتونی؟
نمیذارم بری به همین آسونی
تا ته قلب منو با گریه هات میسوزونی

بی تو میمیرم، بی تو میمیرم
وقتی تو پیشمی آروم میگیرم
بی تو میمیرم، بی تو میمیرم
وقتی تو پیشمی آروم میگیرم

 


[+] نوشته شده توسط آرسا در 19:55 | |







تونمیدونی من چی کشیدم وقتی که گفتی تو رو نمی خوام.....

باور ندارم که دیگه نیستی ، حالا تو رفتی من اینجا تنهام....

یک شاخه بود و یک قصه ی تلخ ، وقتی که گفتی تو رو نمی خوام....

خیال میکردم می خوای بترسم، شاید هنوزم باور نکردم....

چشمای گریون ، دستای خسته ، دوریه چشمات من و شکسته....

رنگ اون چشات ، چشای سیات، زنجیره دلت دستام رو بسته.....

شاید یه حسود چشممون زده ، بگو کی ما رو تنهائی دیده....؟؟؟

ولی میدونم تو آسمونا قصه ی ما رو یکی شنیده.....!!!

تو باور نکن هرکی بهت گفت پیشت میمونم ، پیشت میمونم....

باور ندارم که دیگه نیستی ، حالا تو رفتی من اینجا تنهام....

چشمای گریون ، دستای خسته ، دوریه چشمات من و شکسته....

رنگ اون چشات ، چشای سیات، زنجیره دلت دستام رو بسته.....


[+] نوشته شده توسط آرسا در 17:45 | |