تونمیدونی من چی کشیدم وقتی که گفتی تو رو نمی خوام.....
باور ندارم که دیگه نیستی ، حالا تو رفتی من اینجا تنهام....
یک شاخه بود و یک قصه ی تلخ ، وقتی که گفتی تو رو نمی خوام....
خیال میکردم می خوای بترسم، شاید هنوزم باور نکردم....
چشمای گریون ، دستای خسته ، دوریه چشمات من و شکسته....
رنگ اون چشات ، چشای سیات، زنجیره دلت دستام رو بسته.....
شاید یه حسود چشممون زده ، بگو کی ما رو تنهائی دیده....؟؟؟
ولی میدونم تو آسمونا قصه ی ما رو یکی شنیده.....!!!
تو باور نکن هرکی بهت گفت پیشت میمونم ، پیشت میمونم....
باور ندارم که دیگه نیستی ، حالا تو رفتی من اینجا تنهام....
چشمای گریون ، دستای خسته ، دوریه چشمات من و شکسته....
رنگ اون چشات ، چشای سیات، زنجیره دلت دستام رو بسته.....
نظرات شما عزیزان:
|